خداحافظ گل لادن

 خداحافظ گل لادن
تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق
چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه
گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی
به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمان نازش
دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش
گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو
خداحافظ گل شب بو

هنوز آواز تنهایی
داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم
گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی
به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو
به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب
غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دل تنگم
از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو
از شب چه میدونی

تو این رویای سردر گم
خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی
تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه
که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره
از این پاییز دیوونه

    خداحافظ


vahidpanaz.blogfa.com


دل مـن نازك است يـا چشمان تـو خيلي تــــيز!

هــر گاه نگـــاه خسته ام را بــه تــو مي دوزم ...

بنــــد بنــــد دلــم پاره مي شــود !

هر گاه لبخند ميزني ...

پاي منطقم كه هميشه به آن ميباليدم، مي لنگد!

و آن وقت اين احساس است كه بين ما حكومت مي كند ...

روايت من و تو عجب جنس غريبي دارد !!

مرد است دیگر

گاهی تند می شود

و گاهی عاشقانه می گوید

مرد است دیگر

غرورش آسمان ٬

و دلش دریاست ٬

تو چه میدانی از بغض گلو گیر کرده یک مرد ...

تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده

تو چه میدانی از هق هق شبانه او ...که فقط خودش می داند و بالشش ...

مرد را فقط مرد می فهمد ومرد ... !!!

قول داده ام ...

گاهی ... هر از گاهی ...

فانوس یادت را ...

میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچله ٬روشن کنم

خیالت راحت ٬من همان منم

هنوز هم در این شبهای بی خواب وبی خاطره

میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم ٬

اما به هیچ ستاره دیگری سلام نخواهم کرد ...

خیالت راحت ... !!!

مرد که تو باشی ٬

زن بودن خوب است ٬

از میان تمام مذکرهای دنیا ٬

فقط کافی است پای " تو " در میان باشد ٬

نمی دانی برای تو خانم بودن

چه کیفی دارد ... !!!

عازم يکـــ سفرم ؛

سفرے دور به جايے نزديکـــ ؛

سفرے از خود مـ ـن تا به خودم ؛

مدتے هستـــ نگاهم ؛

به تماشاے خـ ـ ـداستـــ ؛

واميدم به خـ ـ ـداوندے اوستـــ . . .!

سلام محبوبه ام
چند روزیست بی حوصلگی عادتم شده است
بی تابی خانه نشین دل پر اضطرابم شده است
ثانیه ها ...
عجب غوغایی دارن همین ثانیها
خیلی بزرگ شده اند
چشم هایم گاه هوای گریه بر خود میدهد
اما چه سود باران هم دوری میکند
مادرم آمدنت را نظر داده بود
دل خوش به این نظری ها هم چه عالمی دارد
آمدنت آمدنت و باز آمدنت
چه حسرتی دارد همین آمدنت
کلمه ها در پیچا پیچ دهانم بی خودی گم میشوند
عجب رنگ تیره دارد غوغای درونم
کوتاه کوتاه از این و آنجا مینویسم
تا بدانی که چگونه هاچ و واج میان کلمه های درونم گم شده ام
سیگار جلوی دکه سر راهم هم دیگر متلک بارم میکند
او هم سرزنش با نیش خندی شیطانی
میگوید تسکینت که منم
هرز گاهی دست لرزانم
اما چه خوب ماه رمضان است
میگویم لعنت به تو ای سیگار
غافل از اینکه بخت غلط خود را باید بگویم
ببین میخواستم با هوای تو
هوای شعرم را دوباره زنده کنم
اما جه شد
چرا به این سادگی من باید از تو گلایه کنم
کاش میدانستی پدرم سر سجاده اش
دعای خوشبخت شدن تو را نجوا میکرد
قرارمان یادت رفت به این سادگی ...

از کوی تو بیرون نرود پای خیالم

نکند فرق به حالم ٬

چه برانی ٬چه بخوانی

چه به اوجم برسانی ٬

چه به خاکم بکشانی ٬

نه من آنم که برنجم ٬

نه تو آنی که برانی ... !!!

 

خدایا

از کدوم حرف ، کدوم جمله یا کدوم کلمه

شروع کنم به نوشتن حرف دلم ؟

آخه زبون دل با زبون آدما خیلی فرق میکنه

نميدونم چه جوری و از کجا شروع کنم به نوشتن درد دل هام ، حرفایی که توی دلم هست

انقدر سنگینه که انگشتام توان نوشتن ندارن

راست میگن که حرف واقعی دل ، جاش توی همون دله

دلتنگم

بیشتر از گذشته ها

خسته که میشم ، کلافه یا مثل خیلی وقتا دلتنگ

چیزی رو نمیشکنم

توی این دلتنگی ها

زورم به تنها چیزی که میرسه

این بغض لعنتیه ....


vahidpanaz.blogfa.com

انگارآسمان پرستوها را فرا می خواند و قوها را به دل کندن از برکه

دعوت می کند’تا جز به بی کرانه های دریای رحمتت

به چیزی نیاندیشند

 و دریچه های شب آلود ذهن خود را روبه نورآگاهی تو بگشاید

ای قادر متعال ’پس فانوسهای استجابتت را

یکی یکی در دهلیز تاریک جانمان روشن کن که بی تو در قفسی عظیم گرفتاریم.

الهی ’باران نعمت و رحمتت همه را بر نیک و بد بندگانت ریزان کن

همانگونه که ریزان بوده است’

در ملکوت تو جشن دعاست و آسمان فیضت شهاب باران

 و چشمه های محبتت جوشان ’

خدایا امروز از دریای مواج سیرت جرعه های معرفت را به ما بچشان.

                                                                       آمین

 

 

 

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم

بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

 

 

 

 

 

 

 

دلم تنگــ است

دلم اندازه حجم قفس تنگــ است

سکوت از کوچه لبریز است

صدایم خیس و بارانی است

نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانی است. . .

 

 تو را گم كرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سكوتی سردو سنگینند

و چشمانم كه تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمیدانی چه غمگینند

چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو

نمیدانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام بی تاب و دلگیرم

كجا ماندی كه من بی تو هزاران بار در هر لحظه می میرم 

 

 

 

واسه تو قلب من امنه همیشـــــه

 واسه من هیشکی مثل تو نمیشـــــه

 واسه تو دنیامو جونمو میدم

 واسه من بودی و هستی امیدم

 واسه تو عشقمـــــو

واسه تو عمرمــــــــو

تو بخوای جونمـــــــــــو

پای تو میدمـــــــــ

 

 

گریه کن گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد. 
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
 


ادامه مطلب

 دوست داشتن همیشه گفتن نیست 

 

 

 

 

 

 


 

 

 


گاه سکوت......



 
گاه نگاه.......



 

 


گاه انتظار.......

 

 

 

 عشـــــــــق .... یعنی ...




کوچک کردن دنیــــــــــا ....



به اندازه یک نفـــــــــــر ....



و بــــــــــزرگ کردن یک نفــــــــر ....



به اندازه دنیـــــــــــا...

 

.

 دلم تنگه صدای خنده هاته

اسیر پر کشیدن تو هواته

دلم تنگه نذار تنها بمونم

توی غربت به یاد تو بخونم

دلم تنگه عزیزم دوره چشمات

از اون دستا و اون هرم نفس هات

دلم تنگه نذار بی تو بمونم

که سرده کوچه من بی آشیونم

دلم تنگه نذار عشقم بمیره

جدایی یادتو از من بگیره

دلم تنگه گلم بی تو نفسهام

چه سنگین و چه سرده توی شبهام

 

 عــزیز دلم ....


چه تفاوتی میکنــد آنســوی دنیــا باشیم ؛


یا فقط چند کوچــه آن طرف تــر ؟!


پــای عشق که در میان باشد ،


دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد ... !!!


 

 
 

 

 

باور کنید زندگی آدم گاهی لَنگ می شود ..
لنگ کمی دلگرمی !!
فقط کمی ...

 

  دِلَـــــ ــــم بــــــ ــــارهـــــــ ــــا و بـــــ ـــارهـــــ ـــــا شِکَســـــ ــــت !

زَخـــــ ـــمِ سَنگهـــــــ ــــایِ تـــــ ــــو اَز وجـــــ ـــودَم پــــــ ــــاک شُـــــ ـــد ؛ 

اَمـــــ ـــا زَخــــ ـــمِ قَلبَـــــ ــــم اِلتیـــــ ـــام نــــ ــــاپَـــــ ــــذ یــــ ــــر اَســـ ــت !

 

 زندگی زندون عشقه

ما به اون دل باختیم
خوبیهاشو ما ندیدیم
با بدیهاش ساختیم.

 از من فاصــــــــــــله


بگـــــــــــــیر

هر بار که به من نزدیک می شوی

باور می کنم

هنوز می شود زندگی را دوست داشت

از من فــــــــــــاصله بگـــــــــــــیر

خسته ام از امــــــــیدهای کــــــوتاه

 همه میگویند هوس بد است

وقتی اسم هوس را می اورم با تعجب نگاهم میکنند
ولی من هوس هایم را دوس دارم
هوس با تو بودن
هوس غرق شدن در اغوش تو
هوس بوسیدن لب های تو
... هوس عطر تن تو
و هزاران هوس دیگر
من با این همه هوس ذره ای هم احساس گناه نمی کنم
برایم مهم نیست دیگران چه فکری می کنند
دیگر چه فرقی می کند
من عاشق تو ام
تو عاشق من
و هر دو عاشق هوس های یکدیگر

 گآهـــے خیآلـ میکـُنَم روی


دَستــِ خُدا مآنده اَم . .

خَسته اش کرَده اَم

خودَش هَم نمـــے دانـَد

بآ مَن چه کُند . . . !

 بعضی چیزها را 


” بایـــــد ” بنویســـــم

نه برای اینـــــکه

همه ” بخونـــــن ” 

و بگن” عالیه ”

برای اینـــــکه

” خفه نشم ”

هـمـیـــن

 هَر بار کہ کودَکانہ دَستـِــ کَسے را گِرفتَمـــ گُمـــ شدمـــ.......


ترســِ مَنـــ از گـُمــ شدَنــ نیستــــ........... 

اَز گِرفتَنــِ دَستے اَستـــ که بے بَهانہ رَهایَمـــ کند.....

 


ღای اشک گرم و آرام ببار بر گونه بیمار من ، ای غم تو هم لذت ببر از این همه آزار منღ

 

 

 


ادامـــه مطلب

 

بایه قامت شکسته،بانگاهی مات وخسته

سرشوبرده توشونش،یه نفرتنهانشسته

توی تنهاییش یه درده،جای پای قلبی سرده

گل سرخی بوده اما،دیگه پژمرده وزرده

فارغ ازدیروز وفرداش،غرقه تودریای درداش

حسرتش یه عشق نابه که وفاکنه به عهداش...

 

در

دراین جازن بودنبه خودی خودجرم است!

کفنی سیاه برسرم پوشاندندوزندگی رادرمن کشتند....

تارمویم،رویم،لبخندم،صدایم وهمه ی وجودم ممنوع وجرم است!

حتی عکسم هم براعلامیه مرگم هم جرم است.............!!!!!!!!!!!!!!!!

 روزی که مراکشتی به خاطرداری؟

آن روزصدایت کردم نگونشنیدی!توبادستانت گلوی احساسم می فشردی ومن باچشمانم درتوعشق می جستم

فراموشت شدمی دانم،اماچه زود!

به خاطرداری مردنم راآن روز؟

 

افسوس که این روزهادیگرتوان گریه کردن هم درمن نیست

یارهمیشگی ودوست لحظات دلتنگیم دیگرمرادوست ندارد

اشک هایم نشان دلتنگی وافسوس هایم بود

چشم هایم روزگاریست خشک شده اند

وانگاردل همیشه غمگین هم به آن یاری نداد

گریه هایم رادوست داشتم

             افسوس،افسوس،افسوس و.....

  به یک جایی اززندگی که رسیدی می فهمی شایدکسی که باتوخندیده روازیادببری امااونی روکه باتواشک ریخته فراموش نکنی

 


 

من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من،

من هستم و تنهایی و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد....

 



 
 

 نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن



ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی

جزانتظار آمدنت

 

 

 تو مرا مي فهمي


من تو را مي خواهم


وهمين ساده ترين قصه يک انسان است


تو مرا مي خواني


من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم


و تو هم مي داني


 تا ابد در دل من مي ماني

 

 

 

آرزویم همه اینست:

نتراود اشک از چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد

و به اندازه هرروز تو عاشق باشی

عاشق آنکه تو را میخواهد

و به لبخند تو از خویش رها میگردد

 

 

 

 

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که هرگز فراموشش نمی کنیم
 
 

 

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

 


چــیزی

 

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

 

خیالـــت راحت باشد

 

آرام چشمهایت را ببــند

 


یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

 


یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد...

 

 

 

 

 بهانه های دنیا

تو را از یادم نخواهند برد

من تو را در قلبم دارم

نه دنـیـــــــــــــــــــا

 

 

 

فروغ روشن شب های من باش

سحرگاه شب یلدای من باش

هراسانم من از بیهوده بودن

امید روشن فردای من باش

 

 

 

روزي که عشق وارد خانه قلبم شد او را نشناختم،

مدتي طول کشيد تا با او آشنا شدم ،

از او

خوشم آمده بود

خواستم به او بگويم براي هميشه در خانه قلب من بمان اما قبل از اين که من چیزی

به او بگويم ،

به من گفت:

آمده ام براي هميشه اينجا بمانم!

 

 



روياي با تو بودن را نه مي توان نوشت نه مي توان گفت

و حتي نميتوان سرود

با تو بودن قصه شيريني است

 به وسعت تلخي تنهايي

و داشتن تو فانوسي به روشنايي ماه

من همچون غربت زده اي

در اغوش بي کران درياي بي کسي

به انتظار ساحل نگاهت مي نشينم

و مي مانم تا ابد

تا وقتي که شبنم زلال احساست

 زنگار غم را از وجودم بشويد

                                                        دریای من

 تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد

دلم برای کسی تنگ است 

که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد 

و گیسوان بلندش را به باد می داد

و دست های سپیدش را به آب می بخشید

و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند...!!!

 

 

 

 

 

من بودم ،
تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد
 !

کاش بودی و می فهمیدی
وقت دلتنگی ،
یک آه چقدر وزن دارد...
 

 

 

 

هرز نكن ثانيه هاي قفس را ،

شتاب كن !

ناب ترين لحظه من كه بسي خوشايندتر از پرواز است،

روياي پرواز با توست ... !

بيا در رويا غرق شويم...
 
 

 

من به دو چيز عشق مي ورزم
يكي تو و ديگري وجود تو،
به دو چيزاعتقاد دارم يكي خدا وديگري تو،
من در اين دنيا دو چيز ميخواهم
يكي تو وديگري خوشبختي تو...!!!
 
 

 

عشق
 

 

یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر

 

و بزرگ کردن یک نفر
 
به اندازه
                     دنیــــــــــــــا

 

 
 

 این روزها

هیچ چیز سر جایش نیست

جز تو

که عجیب جا گرفته ای

کنج دلـــــــــــــــــــــــــم

 

 

خط فقر 

جایی میان بودن و نبودن توست

جایی میان دار و ندار من...

 

 

عشق

چیز عجیبی نیست

همین است

که تو دلت بگیرد

و من

نفسم...

 


سکوت

چه زیباست

وقتی

تمام حرف های دنیا

از توصیف مهربانیه تو عاجزند...