خداحافظ گل لادن
تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق
چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه
گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی
به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمان نازش
دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش
گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو
خداحافظ گل شب بو
هنوز آواز تنهایی
داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم
گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی
به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو
به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب
غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دل تنگم
از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو
از شب چه میدونی
تو این رویای سردر گم
خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی
تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه
که بارونی نمی تونی
طلسم بغضو برداره
از این پاییز دیوونه
خداحافظ
سلام محبوبه ام
چند روزیست بی حوصلگی عادتم شده است
بی تابی خانه نشین دل پر اضطرابم شده است
ثانیه ها ...
عجب غوغایی دارن همین ثانیها
خیلی بزرگ شده اند
چشم هایم گاه هوای گریه بر خود میدهد
اما چه سود باران هم دوری میکند
مادرم آمدنت را نظر داده بود
دل خوش به این نظری ها هم چه عالمی دارد
آمدنت آمدنت و باز آمدنت
چه حسرتی دارد همین آمدنت
کلمه ها در پیچا پیچ دهانم بی خودی گم میشوند
عجب رنگ تیره دارد غوغای درونم
کوتاه کوتاه از این و آنجا مینویسم
تا بدانی که چگونه هاچ و واج میان کلمه های درونم گم شده ام
سیگار جلوی دکه سر راهم هم دیگر متلک بارم میکند
او هم سرزنش با نیش خندی شیطانی
میگوید تسکینت که منم
هرز گاهی دست لرزانم
اما چه خوب ماه رمضان است
میگویم لعنت به تو ای سیگار
غافل از اینکه بخت غلط خود را باید بگویم
ببین میخواستم با هوای تو
هوای شعرم را دوباره زنده کنم
اما جه شد
چرا به این سادگی من باید از تو گلایه کنم
کاش میدانستی پدرم سر سجاده اش
دعای خوشبخت شدن تو را نجوا میکرد
قرارمان یادت رفت به این سادگی ...
خدایا
از کدوم حرف ، کدوم جمله یا کدوم کلمه
شروع کنم به نوشتن حرف دلم ؟
آخه زبون دل با زبون آدما خیلی فرق میکنه
نميدونم چه جوری و از کجا شروع کنم به نوشتن درد دل هام ، حرفایی که توی دلم هست
انقدر سنگینه که انگشتام توان نوشتن ندارن
راست میگن که حرف واقعی دل ، جاش توی همون دله
دلتنگم
بیشتر از گذشته ها
خسته که میشم ، کلافه یا مثل خیلی وقتا دلتنگ
چیزی رو نمیشکنم
توی این دلتنگی ها
زورم به تنها چیزی که میرسه
این بغض لعنتیه ....
vahidpanaz.blogfa.com
انگارآسمان پرستوها را فرا می خواند و قوها را به دل کندن از برکه
دعوت می کند’تا جز به بی کرانه های دریای رحمتت
به چیزی نیاندیشند
و دریچه های شب آلود ذهن خود را روبه نورآگاهی تو بگشاید
ای قادر متعال ’پس فانوسهای استجابتت را
یکی یکی در دهلیز تاریک جانمان روشن کن که بی تو در قفسی عظیم گرفتاریم.
الهی ’باران نعمت و رحمتت همه را بر نیک و بد بندگانت ریزان کن
همانگونه که ریزان بوده است’
در ملکوت تو جشن دعاست و آسمان فیضت شهاب باران
و چشمه های محبتت جوشان ’
خدایا امروز از دریای مواج سیرت جرعه های معرفت را به ما بچشان.
آمین
دلم تنگه صدای خنده هاته
اسیر پر کشیدن تو هواته
دلم تنگه نذار تنها بمونم
توی غربت به یاد تو بخونم
دلم تنگه عزیزم دوره چشمات
از اون دستا و اون هرم نفس هات
دلم تنگه نذار بی تو بمونم
که سرده کوچه من بی آشیونم
دلم تنگه نذار عشقم بمیره
جدایی یادتو از من بگیره
دلم تنگه گلم بی تو نفسهام
چه سنگین و چه سرده توی شبهام
دِلَـــــ ــــم بــــــ ــــارهـــــــ ــــا و بـــــ ـــارهـــــ ـــــا شِکَســـــ ــــت !
زَخـــــ ـــمِ سَنگهـــــــ ــــایِ تـــــ ــــو اَز وجـــــ ـــودَم پــــــ ــــاک شُـــــ ـــد ؛
اَمـــــ ـــا زَخــــ ـــمِ قَلبَـــــ ــــم اِلتیـــــ ـــام نــــ ــــاپَـــــ ــــذ یــــ ــــر اَســـ ــت !
همه میگویند هوس بد است
وقتی اسم هوس را می اورم با تعجب نگاهم میکنند
ولی من هوس هایم را دوس دارم
هوس با تو بودن
هوس غرق شدن در اغوش تو
هوس بوسیدن لب های تو
... هوس عطر تن تو
و هزاران هوس دیگر
من با این همه هوس ذره ای هم احساس گناه نمی کنم
برایم مهم نیست دیگران چه فکری می کنند
دیگر چه فرقی می کند
من عاشق تو ام
تو عاشق من
و هر دو عاشق هوس های یکدیگر
ღای اشک گرم و آرام ببار بر گونه بیمار من ، ای غم تو هم لذت ببر از این همه آزار منღ
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من هستم و تنهایی و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد....
|
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی
جزانتظار آمدنت
تو مرا مي فهمي
من تو را مي خواهم
وهمين ساده ترين قصه يک انسان است
تو مرا مي خواني
من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم
و تو هم مي داني
تا ابد در دل من مي ماني
آرزویم همه اینست:
نتراود اشک از چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
و به اندازه هرروز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را میخواهد
و به لبخند تو از خویش رها میگردد
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که هرگز فراموشش نمی کنیم

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
چــیزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد...
بهانه های دنیا
تو را از یادم نخواهند برد
من تو را در قلبم دارم
نه دنـیـــــــــــــــــــا
فروغ روشن شب های من باش
سحرگاه شب یلدای من باش
هراسانم من از بیهوده بودن
امید روشن فردای من باش
روزي که عشق وارد خانه قلبم شد او را نشناختم،
مدتي طول کشيد تا با او آشنا شدم ،
از او
خوشم آمده بود
خواستم به او بگويم براي هميشه در خانه قلب من بمان اما قبل از اين که من چیزی
به او بگويم ،
به من گفت:
آمده ام براي هميشه اينجا بمانم!
روياي با تو بودن را نه مي توان نوشت نه مي توان گفت
و حتي نميتوان سرود
با تو بودن قصه شيريني است
به وسعت تلخي تنهايي
و داشتن تو فانوسي به روشنايي ماه
من همچون غربت زده اي
در اغوش بي کران درياي بي کسي
به انتظار ساحل نگاهت مي نشينم
و مي مانم تا ابد
تا وقتي که شبنم زلال احساست
زنگار غم را از وجودم بشويد
دریای من
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به باد می داد
و دست های سپیدش را به آب می بخشید
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند...!!!
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی

شتاب كن !
ناب ترين لحظه من كه بسي خوشايندتر از پرواز است،
روياي پرواز با توست ... !
بيا در رويا غرق شويم...
.jpg)
