del shekaste

 چرا؟چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم

چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟چرا؟

چرا احساس و عشقمو لح میکنی و میزاری میری؟مگه چه گناهی کرده بودم؟

دیگه خسته شدم خسته شدم از گریه خسته شدم از انتظار ئ    از امید واهی از عشق از زندگی از نفسای بیهوده کشیدن بی تو

کاش مردن دست خود آدما بود   کاش میمردم ازاین زندگی لعنتی راحت میشدم  دیگه نمیتونم  نمیتونم ادامه بدم و فقط به یچیز فکرمیکنم

به مردن به اینکه نباشمو راحت شم  یکی ازدوستای گلم گفت:خودکشی واسه آدمای ضعیفه خب منم بی تو شکستم و ضعیف شدم!!!  پس بهتره نباشم

حداقل اگه نباشم خونوادم و دوستام اذیت نمیشن   بودنم که جز زجر و عذاب برام چیزی نداره   یکی دیگه ازدوستام گفت:ما تنهانیستیم و خدا رو داریم

ولی خداهم از دست من خسته شده  خداهم دیگه منو دوست نداره  پس بهتره دیگه نباشم........

 

 

 عشق

 www.mr-mojtaba.rozblog.com

 عشق

 

 خدا تو را برای عاشقانه زیستن

به من نداد.

برای شاعرانه زیستن

ز من گرفت..

15_09_2009_0471010001253007116_metin-demiralay 

 

 به کودکي گفتند : عشق چيست؟

گفت : بازي. به نوجواني گفتند : عشق چيست؟

 گفت : رفيق بازي

به جواني گفتند : عشق چيست؟

گفت : پول و ثروت

به پيرمردي گفتند عشق چيست؟

گفت :عمر

به عاشقي گفتند : عشق چيست؟


 

 

 بیا بازی کنیم

تو چشم بگذار و

من...

سیر تماشایت میکنم

من نمیدیدم که رفتنت نقطه کور آیینه بودنت بود

    اینجا کنار من

        " یاد تو " موج میزند هر دم...

     تلخ تر از قهوه

     شیرین تر از بوسه

       من..

طعم آشنای تو را

بر فراز تخته سنگ های شمالی ترین نقطه سرزمینم چشیده ام

من به همین هست هایت که،نباید

به همین نباید هایت که،هست

به همین بودن های شبیه نبودنت

قانعم..

         باش....

 

 

 

 حلقه بازوانت تنگ تر می شود...

ومن آزاد تر گم می شوم

میان دنیایی که فقط به اندازه یک من جا دارد

پی نوشت:امروز صدای سکوت قلبم مرا به وحشت انداخته

 

 

تعداد صفحات : 45