del shekaste

 آرام آرام مي بوسَمت

آنقدر كه طرح لب هايم ،
روي تمام اندامت جا بماند!
بگذار بدانند آغـوشِ تـــو ،
تنــــها ،
قَلمروي من است....!

 چقدر دلم هوايت را ميكند

حالا كه دیگر هوايم را نداري...

 

 مرا با خیالت تنها نگذار ...

اصلا به تو نرفته است ...
مهربان نیست؛
آزارم می دهد ...

 باز هم می گویم

میان من و این بغض بی قرار

جای تو خالی..........

 امروز دلم واسه داشتنت پر که نه...پر پر میزنه...

واسه بودنـــت...

بغل کردنـــت...

اینکه سرم و بذارم روی شونه هات و دستات و فرو کنی لای موهام و بگی:

مال خودمــــــی!

 

امروز دلم خیلی تو رو میخواد....خیلــ ـــــــــی..!!!

 من دیــوانـه ی آن لحــظه ام کـه قــــلبت زیــــر ســـرم


دسـت و پـــا مـی زنـــد

 من نمی‌فهمم چرا هیچ کس برنمی دارد بنویسد از مردهــا...

از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان
از آغوششان ، از عطر تنشـان، از صدایشــان...
پررو می‌شوند؟
خب بشوند.
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟ مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها
همین نگاه‌ها ، همین آغوشهـا ، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نمانده‌ایم؟...
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم ، من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند.
من می‌خواهم
مَردَم
دلش غنج بزند ازاینکه بداند عشقـش دوستش دارد.....!

 چه قدر بد است که خداوند فراموشی را به انسان داده

باور نمی کردم فراموشم کنی اما بدان که تو درذهن و

قلب من جاویدان هستی وهمیشه درجریانی!

I MISS YOU

ازتو ممنونم که عشق رابه من هدیه کردی!

I MISS YOU

 

زیاد خوب نباش . . .

زیاد دم دست هم نباش . . .

زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی . . .

آدم ها این روزها

عجیب به خوبی و به شیرینی آلرژی پیدا کرده اند . . .

زیاد که باشی زیادی می شوی . . .

 

            دیدی ای دل عاقبت زخـمت زدند

                       گفته بودم مـردم اینجا بدند

                      دیدی ای دل ساقه جانت شکست

                           آن عزیزت عهدوپیمانت شکست

تعداد صفحات : 45