del shekaste

 هنوز منتظرم...!!!


وسط یک شب بارانی

که از شدت تب عرق کرده ام

بیایی .....!!!

بیدارم کنی و بگویی

چیزی نیست

همه را خواب می دیدی.
 

 
1e3fba5a9f2dcc5c84567a7629bf440a-300

 پشت پنجره مي ايستم

 

و ياد كسي در خيالم جان مي دهم كه دلم برايش تنگ شده ...

 

شيشه بخار گرفته پنجره را باز ميكنم از پنجره به بيرون خم ميشم

 

اما وقتي قد راست ميكنم ميبينم باز تنهاي تنهايم

 

دلم براي دنياي كودكيم يه ذره شده

 

با خودم دفتري را ورق مي زنم كه هنوز تمام نشده

 

باخود نويس آبي ازدلتنگي ام اين طور مي نويسم

 

روحم مه آلود است

 

نه می بارد

 

نه می گذرد

 

آرزوي های من پر کشيده اند

 

راه گم کرده اند باد ها ترانه هايم رابا خود برده اند

 

منم محبوس دره های دور م

 

بالا مي روم از پله هاي خيال

 

بر هر پلی رهگذری را مي بينم

 

هر رهگذری آرزويي دارد آرزو هايم را به کدامشان بسپارم

 

......

 

وقتي به آخر دفتر مي رسم دلم مي گيره

 

يادم نمي آد هيچ دفتري رو تا آخر تموم كرده باشم

 

چون در آخرين صفحه دفتر شعري جون مي گيره

 

كه همه اميد من براي زندگي رو مي كشه پس...

 

 

 دستانم را ميگيري ميگويي گل يا پوچ, در دلم مي گويم

 فقط دستانت...

من رفتني نبودم!


تو بند کفشهايم را محکمتر کردي...

 

 

هنوز نذر شب جمعه هاي من اينست

که اتفاق بيفتد حلال من شده اي

که اتفاق بيفتد کنار تو هستم

براي وسعت پرواز، بال من شده اي

ميان بغض و تبسم، ميان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترين احتمال من شده اي

مرا به دوزخ بيداريم نيازي نيست

عجب خواب قشنگي ست مال من شده اي...

 باور نکن تنهاييت را

من در تو پنهانم تو در من

از من به من نزديکتر تو

از تو به تو نزديکتر من

باور نکن تنهاييت را

تا یک دل و یک درد دارى

تا در عبور از کوچه ى عشق

بر دوشم سر ميگذارى

دل تاب تنهايى ندارد

باور نکن تنهاييت را

هر جاى اين دنيا که باشى

من با توأم تنهاى تنها

من با توأم هر جا که هستى

حتى اگر با هم نباشيم

حتى اگر یک لحظه یک روز

با هم در اين عالم نباشيم

 فقط با دوست می توان قهر کرد غریبه ناز ما را نمی کشد.

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 


در این سیاهی وسردی بسان آتشگاه

همیشه گرمم..همواره روشنم با عشق.........

 

 هزار دلیل برای دوست داشتن ، یک دلیل برای دوست نداشتن

اون یک دلیل رو به خاطر هزار دلیلت دوست داشته باش . . .

 

 

 


شکفتی همچو گل در بازوانم

درخشیدی چو می در جام جانم

به بال نغمه ی آن چشم وحشی

کشاندی تا بهشت جاودانم......

 

تعداد صفحات : 45